من آیدا ؛ دختری پسرپوشم!

من آیدا ؛ دختری پسرپوشم!

 

 

 

کرج به واقع شهر تضادهاست… اگر از کوچه پس‌کوچه‌های تنگ و شیبدار زورآباد به سمت عظیمه پر طمطراق بنگری، عمق این تضاد به روشنی آفتاب عالمتاب نمایان می‌شود و دیگر نیازی به هیچ توضیح اضافه از موضوع نیست.

برج‌های به‌غایت زیبای عظیمیه چونان شهر رویاها چشم رهگذران ساده و صمیمی این منطقه محروم را می‌نوازد، گویی محلات پر ازدحام بمبئی با پاریس زیبا قیاس می‌شود. ۱۸۰ درجه تفاوت طبقاتی و تنافر فرهنگی بین این دو بخش کرج همانند سایر مناطق متضاد حاکم است.

به سمت عظیمیه روانم… برج‌های سر به فلک کشیده، سگهای ملوس لم داده در بغل سرنشینان فشن در ماشین‌های لاکچری تفریح‌کنان و بی‌هدف در خیابان‌های شهر به تفاخر سرگردانند… از آنجا به سمت خیابان اصلی گوهردشت سرک می‌کشم، در هیاهوی خیابان اصلی در هوایی سردِ سرد نوجوانی اسباب نقاشی خود را پهن کرده و بی‌توجه به رهگذران خونسرد و سر در گریبان، مشغول کار خویش است نزدیک می‌شوم:

 – سلام آقا پسر خوبی؟ اسمت چیه؟

– سلام من آیدام

– ولی آیدا که اسم دختره!

– خب بله منم دخترم خب

– پس چرا تیپ پسرانه زدی؟ تو الان باید سرکلاس مجازی و درس و مشقت باشی.

– والا من با فروش نقاشی‌هایم کمک خرج خانواده‌ام هستم

 پس از جلب اعتمادش اضافه می‌کند:

– تیپ پسرانه زدم که کمتر اذیتم کنند، اینجوری راحت‌ترم

از غیرت این دختر هموطن بغض گلویم را می‌فشارد، اشک چشمانم را کناری زده می‌پرسم؟

– نقاشی‌هاتو چند می‌دی؟

تبسمی ملیح پسِ چهره معصومانه آیدا هویداست:

– ۸ تومن آقا

یکی از نقاشی‌هایش را می‌خرم، نام و نشان و شماره‌اش را می‌پرسم. شاید خیری دستان یخ‌بسته این دختر غیرتمند شهر را بنوازد…

پوزخندی زده می‌گوید:

– والا تا حالا که یا مزاحمم شدند یا سرکارم گذاشتند.

شماره دخترک کبریت فروش شهر (نقاش گوهردشت) را می‌گیرم و قول همراهی و کمک می‌دهم و شرمگنانه از این کوه غیرت و نجابت دور می‌شوم.

 با خود درگیرم؛ به راستی ما کدامین پل اعتقادی را شکسته‌ایم که حال و روز کودکانمان به اینجا رسیده است؟

متولی کودکان کار در این مرز و بوم کیست؟

چرا باید دختری ۱۲ ساله به جای تحصیل مجبور به تأمین معاش خانواده‌اش باشد؟

ظاهرا صعوبت تهیه تبلت و گوشی‌های هوشمند باعث ترک تحصیل برخی از دانش‌آموزان اقشار پایین‌دست و آسیب‌پذیر کشور شده است.

 اگر کشور نداری بودیم، اگر اینجا کافرستان بود و دهها اگر دیگر، شاید کار ارزنده دخترک نقاش توجیه‌پذیر بود. به باور صاحب‌نظران ما یکی از کشورهای بالقوه ثروتمند جهانیم، ولی نمی‌دانم دارایی‌های کشور در جیب اقلیتی رانتی کجا و چگونه خرج می‌شود؟!

آیا کسی فرمول تقسیم ثروت را می‌داند؟

سهم امثال این دخترک نقاش از نکبت و بدبختی به ارتفاع دماوند است و از ثروت هیچ هیچ!

کدامین پل را شکسته‌ایم که اینگونه انسانیت‌مان را سیل اشک و رشک، بی‌رحمانه با خود می‌برد؟

  #رضا_قاسم‌پور

 

 

Share this post